«لغت نامه دهخدا»
[نَ / نِ] (اِ مرکب) آلگونه. گلگونه. سرخی باشد که زنان در روی مالند زینت را. غازه. سرخی. سرخاب : آن بناگوش لعلگون گوئی برنهاده ست آلغونه بسیم.شهید. رو که را(1) در نبرد گردد زرد سرخ رویش به آلغونه کنند.منجیک. || در بعض فرهنگها باین کلمه معنی آمیخته نیز داده اند. (1) - آنندراج: رو که آن.