«لغت نامه دهخدا»
[بِ] (ص) آبستن : بهار تازه آبستان ببار است چو فردوس برین وقت است و هنگام. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری)(1). || (اِ) در این بیت مولوی، آبستان جمع آبست است : درد زه گر رنج آبستان بود بر جنین اشکستن زندان بود. (1) - آبستن بودن کلمه، در بیت سوزنی بعید نمینماید و نسخه ای که صاحب جهانگیری داشته است شاید غلط بوده است.