«لغت نامه دهخدا»
[اَ] (اِ) جوی. (جهانگیری). جوی آب. (برهان قاطع). ارغاو. ارغاب. ارغاف : بر دو رخسارش دو ارغا زآب چشم رفته از دست خیالش خواب چشم. شاه داعی شیرازی (از جهانگیری).