«لغت نامه دهخدا»
[اَ] (ع مص) ستیزه کردن مرد. (منتهی الارب). || ساکن شدن ورم زخم و نزدیک بهی رسیدن. (آنندراج). نزدیک به بهی رسیدن و خوابیدن ورم ریش یا خستگی: ارک الجرح. (منتهی الارب). || اقامت کردن در جایی. مقیم بودن بجائی. || درنگ کردن در کار: ارک فی الامر. (منتهی الارب). || گذاشتن شتران را در اراک. (آنندراج). گذاشتن اشتران بخوردن اراک. || لازم گردانیدن کار بر کسی. کاری را بگردن کسی گذاشتن: ارک الامر فی عنقه؛ لازم گردانید کار را بر وی. (منتهی الارب).