اروغ

«لغت نامه دهخدا»

[اَ] (اِ) آرغ. آروغ. رجک. آجل. جشاء. باد گلو :
گیرد چو صبح اروغ از قرص آفتاب
آنرا که تو بقرص کرم میهمان کنی.
کمال اسماعیل(1).
-اروغ کردن؛ آروغ زدن. (شعوری).
(1) - در بعض لغت نامه ها این بیت برای اروغ بفتح همزه شاهد آمده است و غلط است. کلمه در شعر آروغ با الف ممدوده است. رجوع به آروغ شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر