«لغت نامه دهخدا»
[اُ تُ] (ص مرکب) محکم کار. آنکه شغلش بر بنیادی متین باشد. حکیم. (دهار) (منتهی الارب). سنبر. (منتهی الارب). حازم : زین استوارکار وزیر خجسته پی این دولت خجسته چو کوه استوار باد. مسعودسعد. || امین.