اسجال

«لغت نامه دهخدا»

[اِ] (ع مص) دلو دادن. دادن یک دلو و دو دلو. (منتهی الارب). دادن یک دول و یا دو دول: اسجله؛ داد او را یک دلو و دو دلو. (منتهی الارب). || بخشیدن. || پر کردن حوض. (تاج المصادر بیهقی): اسجل الحوض؛ پر کرد حوض را از آب. (منتهی الارب). || گذاشتن: اسجل الناس. (منتهی الارب). || نوشتن و دادن سجلّ. || رها کردن: اسجل الامر لهم؛ رها کرد کار را برای ایشان. (منتهی الارب). || بسیارخیر شدن: اسجل الرجل. (منتهی الارب). || کلام طویل گفتن.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر