اسغر

«لغت نامه دهخدا»

[اُ غُ] (اِ) سیخول را گویند، و آن جانوری است که خارهای ابلق مانند سیخها بر بدن دارد و چون کسی قصد او کند خود را چنان تکانی میدهد که آن سیخها از بدن او جسته بر آن کس میخورد و در تن او می نشیند، و گویند هرچند او را بزنند فربه تر شود. (از برهان) (جهانگیری). اشغر. سغر. سغرمه. سکر. سکرمه. (جهانگیری). چوله. (انجمن آرا). چکاسه. (فرهنگ ضیاء). سیخول. (جهانگیری) (انجمن آرا). تشی. (انجمن آرا). وشق. رودک. خارپشت. (غیاث). ریکاسه. ابومُدلج. دُلدُل. جوله. خارانداز. کرپی کوهی. فره کوهی. پهمزک. مرنگو. روباه ترکی. چیزو. سنگه. ارمجی کوهی. خورکای جبلی. بیهَن. ضرب. در رشیدی اسفر بفاء آمده است: قال بعض حکماء الترک: ینبغی ان یکون فی قائد الجیش عشر خصال من اخلاق الحیوان: جرأه الاسد و حمله الخنزیر و روغان الثعلب و صبر الکلب علی الجراح و غاره الذئب و حراسه الکرکی و سخاء الدیک و شفقه الدجاجه علی الفراریج و حذر الغراب و سمن سغر و هی دابه تکون بخراسان تسمن علی السفر (؟) و الکد. (منیه الفضلاء ابن الطقطقی) :
هست حیوانی که نامش اسغر است
کو بزخم چوب زفت و لمتر است
تا که چوبش میزنی به میشود
او ز زخم چوب فربه میشود
نفس مؤمن اسغری آمد یقین
کو بزخم چوب زفت است و سمین.مولوی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر