«لغت نامه دهخدا»
(مص مرکب مرخم) برآورد (حاصل مزرعه و درآمد و امثال آن). تقویم. تخمین. حدس قسمت بنایی. حزر. تقویم حاصلی ندرویده و ناچیده : و در حین بازدید محال، معتمدی از دیوان اعلی تعیین میشود که در حضور او عمل و سایر مأمورین بازدید نمایند. (تذکره الملوک ص46). و بعد از آنکه نسخهء بازدید برقم وزیر دیوان اعلی رسید... (تذکره الملوک ص 51). - دائرهء بازدید؛ دائره رسیدگی به حسابها. - دید و بازدید.؛ - مأمورین بازدید؛ تقویم کنندگان : به اتفاق عمال و مأمورین بازدید روانهء محال میگردد. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص51). || مراجعه. دیگربار دیدن. رفتن بدیدار آن که از تو دیدن کرده است. مقابل دیدار کردن.(1) || از نو رسیدگی کردن بحساب. کنترل(2). || معاینه (طبیب). (1) - La contre-visite. (2) - Controle.