باشه

«لغت نامه دهخدا»

[شَ / شِ] (اِ) جانوری است شکاری از جنس زردچشم و کوچکتر از باز باشد. (برهان). این کلمه همریشهء باز است و در فارسی باش، باشه، واشه، و معرب آن باشق و در لهجهء طبری واشه(1)، در گیلکی واشک(2)است. در لاتینی فالکونیزوس گویند(3). (از حاشیهء برهان قاطع چ معین). باشه یا واشه در گیلکی واشک، ناگزیر در پهلوی هم واشک بوده که معرب آن واشق شده است. واژهء باز و باشه که امروزه نام دو مرغ شکاری است لفظاً هر دو بیک معنی است و باید از «وز»(4) باشد بمعنی پرنده، از مصدر وز(5) که بمعنی پریدن هم در اوستا آمده است. (از فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1 ص299 و 314). مرغ معروف شکاری. مرغی است شکاری. (منتهی الارب). باشق. (مهذب الاسماء). واشه. (زمخشری). طوط. عُنقُرَه. قرشامه. (منتهی الارب). موش گیر. (یادداشت مؤلف). در قاموس آمده که باشق معرب باشه است. (حاشیهء المعرب جوالیقی ص62). قسمی از باز است که عربی آن باشق میباشد. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 192). ابوعیاض. ابوسُرافَه. ابوالاخذ. (یادداشت مؤلف) :
اگر بازی اندر چغو(6) کم نگر
و گر باشه ای سوی بطان مپر.ابوشکور.
پس اندر دوان هفتصد بازدار
ابا باشه و چرغ و شاهین کار.
فردوسی.
شکار باز خرچال و کلنگ است
شکار باشه ونج است و کبوتر.عنصری.
گاه رهواری چو کبک و گاه جولان چون عقاب
گاه برجستن چو باشه گاه برگشتن چو باز.
منوچهری.
خرد است آنکه ترا بنده شدستند بدو
بزمین شیر و پلنگ و بهوا باشه و باز.
ناصرخسرو.
پیر در دست طفل گردد اسیر
پشه گیرد چو باشه گردد پیر.سنائی.
...همه حیوانات را از پشه تا باشه و از مگس تا کرکس و از مور تا مار، و نعت اوست این کلمه که ... (کتاب النقض ص526).
بسخا صید کند کف جوادش دل خلق
از سخا کس بجز او باشه و شاهین نکند.
سوزنی.
بلی خجل شود آن باشه ای که ناگاهان
به آشیانهء او میهمان رسد طغرل.سوزنی.
به دست عدل تو باشه پر عقاب برید
کبوتران را مقراض نوک منقارست.خاقانی.
تا چه کند مرد خردمند آز
تا چه کند باشهء چالاک باز.خاقانی.
چو باشه دوخته چشمی به سوزن تقدیر
چو لاشه بسته گلویی بریسمان قضا.
خاقانی.
از میامن عدل و اختطاف خطاف از ذباب ضعیف و تعرض پشهء حقیر کوتاه گردد، و منقار باشه از تهدم عصفور و ضرر زهر از نیش زنبور منقطع ماند. (راحه الصدور راوندی).
باشه گشته پشه ای از فر او
هر کجا سرسبزیی از پر او.
عطار.
و باشه بابنجشک در یک منزل دمسازی می نمایند. (سندبادنامه ص9). چون صعوه در چنگ باشه و پیل از نیش پشه خلاص و مناص میجست. (سندبادنامه ص159). همچنین منقار باشه از تعرض عصفور و ضرر زهر از نیش زنبور منقطع ماند. (سندبادنامه ص 343).
هر کجا میزان عدل شاملت شاهین نمود
از سر گنجشک عاجز ظلم باشه باز کرد.
ابن یمین.
به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفید
چو باشه درپی ه�� صید مختصر نرود.
حافظ.
چه اندیشه دارد ز باشه عقاب
سها چیست نزد بلند آفتاب.
هاتفی (از شعوری و فرهنگ ضیاء).
مجنبان لاشه در رزمی که دستانی کند رستم
مپران باشه در روزی که طوفانی کند صرصر.
صاحب دیوان مازندرانی (از انجمن آرا).
- باشه مثال؛ همانند باشه. مانند باشه :
خواستم کز پی صیدی بپرم باشه مثال
صرصر حادثه نگذاشت که پر باز کنم.
خاقانی.
(1) - Vasha.
(2) - Vashak.
(3) - Falkonisus.
(4) - Vaza.
(5) - Vaz. (6) - ن ل: چکک. و چغوک در لهجه محلی خراسان و کرمان هم اکنون متداول و به معنی گنجشک است.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر