باطل گرداندن

«لغت نامه دهخدا»

[طِ گَ دَ] (مص مرکب)باطل کردن : همگان بگریستند و زاری کردند تا مگر این عزم باطل گرداند. (فارسنامهء ابن بلخی). || محو کردن. تباه کردن. باطل کردن :مردم محله آن نقش را سترده بودند و باطل گردانیده. (تاریخ طبرستان).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر