«لغت نامه دهخدا»
(مص مرخم، اِمص) ماضی بافتن. نسج: ثوب جیدالجیله؛ نیکوبافت و نیکوریسمان. جدلاء؛ زره محکم بافت. (منتهی الارب). || (ن مف مرخم) مخفف بافته. منسوج. بافته شده(1). باف. (ناظم الاطباء): ارمنی بافت. خوش بافت. دست بافت. - قالی بافت عراق یا کرمان؛ قالی که در کرمان یا عراق بافته شده باشد. (1) - گذشته از اینکه حاصل مصدر و مصدر بمعنی اسم فاعل و اسم مفعول می آید ممکن است در بعض ترکیبات کلمه مرخم بافته باشد.