بدروزگاری

«لغت نامه دهخدا»

[بَ] (حامص مرکب). وضع بدروزگار. (از فرهنگ فارسی معین). حالت بدروزگار.
- بدروزگاری کردن؛ بدگذرانی. (یادداشت مؤلف). التقشف؛ بدروزگاری کردن. (محمدبن یوسف در بحرالجواهر از مؤلف لغت نامه).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر