«لغت نامه دهخدا»
[بَ دَ] (ع مص)(1) آلوده شدن به نجاست و شر. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بطغ. (یادداشت مؤلف): بدغ بالعذره بدغاً و کذا بالشر. (ناظم الاطباء). بدغ بالعذره؛ آلوده شد بنجاست. بدغ بالشر؛ دچار شر شد. (یادداشت مؤلف). || رفتن بر سرین. (منتهی الارب) (آنندراج). رفتن به سرین. کون خیزه کردن. (یادداشت مؤلف). || در جامه ریدن. (آنندراج). در جامه پلیدی کردن. (یادداشت مؤلف)(2). (1) - از باب سَمِعَ. (ناظم الاطباء). (2) - از باب کَرُمَ، و مصدر آن در اقرب الموارد بداغه است.