«لغت نامه دهخدا»
[بَ] (اِ) اندرون دهان. (از برهان قاطع) (از آنندراج). اندرون دهان و پیرامون دهان و گوشه های لب و زنخ. (ناظم الاطباء). بتفوز. پتفوز : دایه ای کو طفل شیرآموز را تا به نعمت خوش کند بدفوز(1) را گر ببندد راه آن پستان برو برگشاید راه صد پستان(2) برو.مولوی. زین گذر کن ای پدر نوروز شد خلق از اخلاق خوش بدفوز شد. مولوی (مثنوی)(3). (1) - ن ل: پدفوز. (2) - ن ل: بستان. (3) - در چ نیکلسون (دفتر ششم ص327) «خلق از خلاق خوش پدفوز شد» است. و در حاشیهء چ خاور (ص 366) آمده است: در بعضی نسخ (از خلاق خود فیروز شد). و معنی بافوز (؟) غلبه و هجوم است و یکی از معانیش پیرامون دهان از جانب بیرون آمده و اینجا بطریق کنایه می شود.