بدمحضری

«لغت نامه دهخدا»

[بَ مَ ضَ] (حامص مرکب)در غیاب دیگران را ببدی یاد کردن : ابوجعفر منصور پیوسته ابومسلم را پیش سفاح بدمحضری میکردی و می گفتی که اگر خواهی که ترا جهان صافی شود ابومسلم را از میان بردار. (تاریخ بلعمی).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر