«لغت نامه دهخدا»
[بَ رُ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب)(از: بر، به رای مشدد به معنی زمین ناکاشته و آن لفظ عربی است + بوم، به معنی زمین کاشته یعنی زمین قابل زراعت و ناقابل که سستی پذیرد) (از آنندراج). بوم و بر. وطن. سرزمین. بنگاه : نکردم زمانی بر و بوم یاد ترا خواستم نیز پیروز و شاد.فردوسی. ز بهر بر و بوم و فرزند خویش همان از پی گنج و پیوند خویش.فردوسی. همان چون به یک شهر دو کدخدای بر و بوم ایشان نماند بجای.فردوسی. بر و بوم آن یکسر آنرا بدی سر سال نو خلعتی بستدی.فردوسی. یکی زنده از ما نماند بجای نه شهر و بر و بوم ایران بپای.فردوسی. از این پس بر و بوم و مرز ترا نیازارم از بهر ارز ترا.فردوسی. کند نفرین بر آن سال و مه شوم که دوری دادش از زاد و بر و بوم. (ویس و رامین). هر آنکس را که باشد راهبر بوم نبیند جزکه ویرانی بر و بوم.ناصرخسرو. چون نبد بر تو مبارک بر و بوم پدرت آب و آتش به بر و بوم پدر درگیرم.خاقانی. وآنگهی ترکتاز کرد بروم درفکند آتشی در آن بر و بوم.نظامی. از آن ده نه تبه کردم برین شوم که ویران شد ز بیدادش بر و بوم.نظامی. زمینی که دارد بر و بوم سست اساسی برو بست نتوان درست. نظامی (از آنندراج).