«لغت نامه دهخدا»
[بِ رَ نَ / نِ گَ تَ] (مص مرکب) برهنه شدن. برهنه گردیدن. لخت شدن : ناموخت خدای ما مر آدم را چون عور و برهنه گشت جز کَاسما. ناصرخسرو. و رجوع به برهنه شدن و برهنه گردیدن شود.