بریان گشتن

«لغت نامه دهخدا»

[بِرْ گَ تَ] (مص مرکب)بریان شدن. کباب شدن. برشته گشتن :
دلش نالان و چشمش زار و گریان
جگر از آتش غم گشته بریان.نظامی.
و رجوع به بریان و بریان شدن شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر