پذرفت

«لغت نامه دهخدا»

[پِ رُ] (اِ) تعهّد. وعد. ضمان : بعد از مدتی بتماشای هرات رفت در نظرش خوش آمد آنجا فروکشید امیران او را هوای زن و بچه بود امیرنصر نه عزم بخارا کردی و نه امیران را دستوری دادی که بخانه روند و یا زن و بچه به هرات آورند امیران از طاقت طاق شدند و بیم بود که بر امیر نصر خروج کنند هرچه بمقربان حضرت وسیلت می جستند فائده ای نبود تا رودکی را پذرفتها کردند و این ابیات در صفت خوشی بخارا و تهییج امیرنصر بر عزیمت آنجا بخواند : بوی جوی مولیان آید همی... (از تاریخ گزیده).
پذرفتار.
[پِ رُ] (نف) پذیرفتار. کفیل. (زمخشری). حمیل. پایندان. ضامن. کسی که کم و بسیار کسی بر گردن گیرد و برساند. صبیر. غریر. قبیل. (منتهی الارب). کافل. زعیم :
دلت براز خدا از زمانه راهبر است
کفت به روزی خلق خدای پذرفتار.اسدی.
- پذرفتار شدن؛ زعامت. ضمانت. کفالت. پایندانی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر