پذرفتگار

«لغت نامه دهخدا»

[پِ رُ] (نف مرکب) پذیرفتگار. قبول کننده. پذیرنده. مطاوع. معترف. پذرفتار. و برای معانی این کلمه رجوع به پذرفتار شود :
چو روشن گشت بر شاپور کارش
به صد سوگند شد پذرفتگارش.نظامی.
|| فرمانبردار.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر