«لغت نامه دهخدا»
[پِ رُ] (نف مرکب) پذیرفتگار. قبول کننده. پذیرنده. مطاوع. معترف. پذرفتار. و برای معانی این کلمه رجوع به پذرفتار شود : چو روشن گشت بر شاپور کارش به صد سوگند شد پذرفتگارش.نظامی. || فرمانبردار.