«لغت نامه دهخدا»
[پُ] (ص مرکب) پرعیب : کسی را کجا دل پرآهو بود روانش ز مستی به نیرو بود به بیچارگان بر ستم سازد اوی گر از جبر گردن برافرازد اوی.فردوسی. اگر دیر ماند بنیرو شود وزو باغ شاهی پرآهو شود.فردوسی. بگفتار بی بر چو نیرو کنی روان و خرد را پرآهو کنی.فردوسی. پرا. [پِ] (اِخ)(1) بیگ اوغلو(2) ناحیتی از اسلامبول و مسیحیان در آنجا مسکن دارند. دارای 288000 تن سکنه. (1) - Pera. (2) - Bey-Oglou.