«لغت نامه دهخدا»
[پَ] (ص نسبی، اِ) (تیرِ...) پرتاب شده. گشاد داده. رها شده. || تیری که آنرا نیک دور توان انداخت. (صحاح الفرس) : تا هست ز شست دور در سرعت ایام چو تیرهای پرتابی.انوری. به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی هوا گرفت زمانی ولی بخاک نشست. حافظ. || سلاح که بسوی دشمن از انسان و حیوان پرتاب کنند چون زوبین و مطراق و جز آن.