پرستان

«لغت نامه دهخدا»

[پَ رَ] (نف، ق) صفت فاعلی بیان حالت از پرستیدن. در حال پرستیدن. || (اِ) اُمت بود. (حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی) :
شفیع باش شها مر مرا در این زلت
چو مصطفی بر دادار مر پرستان را.دقیقی.
و این مصحف ویرویشینکان است. رجوع به پرپروشان شود.
پرست زدن.
[پَ سَ زَ دَ] (مص مرکب)سیر دور کردن و رفتار نمودن. (از مصطلحات به نقل غیاث اللغه). یعنی بسیار رفتن و امروز پَرسَه زدن گویند.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر