«لغت نامه دهخدا»
[پَ رَ کَ دَ] (مص مرکب) : واندر رضای او گه و بیگه بشعر زهد مر خلق را پرست کنم علم و حکمتش. ناصرخسرو. پرستم. [پْرُ / پِ رُ تِ] (فرانسوی، اِ)(1) نوعی از حشرات که بالهای فوقانی آنها نسبهً محکم و از خانوادهء ردووی ئیده(2) که در برّ قدیم منتشر است. (1) - Prostemme. (2) - Reduviides.