پرسم

«لغت نامه دهخدا»

[پَ سُ] (اِ) آردی را گویند که بر خمیر پاشند تا برجای نچسبد. (برهان). آرد خشکی که بر رغیف نان پاشند. اوروا :
نمک گشت چون سرکه رویش سیاه
خمیرش ز پرسم بسر ریخت کاه.بسحاق اطعمه.
پرسناژ.
[پِ سُ] (فرانسوی، اِ)(1) شخص مشهور و سرشناس. || شخصیت بازی که داخلِ حوادث و موضوع نمایشنامه یا داستان باشد.
(1) - Personnage.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر