پرکنده

«لغت نامه دهخدا»

[پَ کَ دَ / دِ] (ص مرکب) کنایه از درمانده و عاجز شده باشد. (برهان). || پراکنده :
از آن قصائد پرکنده دفتری کردم.ازرقی.
کند باد پرکنده خاک مرا
نبیند کسی جان پاک مرا.نظامی.
پرکنه.
[پَ کَ نَ] (اِخ) بخشی از بخشهای مملکت هند. و اصل آن با گاف فارسی است. رجوع به پرگنه شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر