پرموده

«لغت نامه دهخدا»

[پَ دَ] (اِخ) نام پسر ساوه شاه. (برهان). و او در جنگ بهرام چوبینه به دژ گریخت و هرمزبن نوشیروان بدو امان داد و تاج و تخت پدر بدو باز داد :
دو تن یافتستی که اندر جهان
چو ایشان نبود از نژاد مهان
چو خورشید بر آسمان روشنند
ز مردی همه ساله در جوشنند
یکی من که شاهم جهان را بداد
دگر پور پرموده فرّخ نژاد.فردوسی.
پرمور.
[پَ] (اِ) بمعنی انتظار باشد. (برهان). || زنبور عسل را نیز گویند. (برهان). پرموز. پرموزه. پرمر. رجوع به پرمر شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر