«لغت نامه دهخدا»
[پَ دَ] (اِخ) نام پسر ساوه شاه. (برهان). و او در جنگ بهرام چوبینه به دژ گریخت و هرمزبن نوشیروان بدو امان داد و تاج و تخت پدر بدو باز داد : دو تن یافتستی که اندر جهان چو ایشان نبود از نژاد مهان چو خورشید بر آسمان روشنند ز مردی همه ساله در جوشنند یکی من که شاهم جهان را بداد دگر پور پرموده فرّخ نژاد.فردوسی. پرمور. [پَ] (اِ) بمعنی انتظار باشد. (برهان). || زنبور عسل را نیز گویند. (برهان). پرموز. پرموزه. پرمر. رجوع به پرمر شود.