«لغت نامه دهخدا»
[پَ رُ] (اِ مرکب، از اتباع) پا: پر و پام نجس شده. || پیش آمد : خوب پر و پائی برای فلان افتاده است. چنین پر و پائی برای هیچکس نیفتاده. || بنیان محکم. اساس استوار: گفته های او پر و پائی ندارد. - از پر و پا افتادن؛ آمد و رفت قطع شدن :آخر شب مردم که از پر و پا افتادند مطالعه بهتر می توان کرد. - || سکوت و آرامش یافتن. - || بیطاقت شدن. رجوع به پر و پای و رجوع به پا و پر شود.