«لغت نامه دهخدا»
[پَ گُ سِ / سَ] (نف مرکب) پروین شکن. شکنندهء پروین در زیبائی : اینْت لطف دل که از یک مشت گل ماهِ او چون می شود پروین گسل.مولوی(1). پره. [پَرْ رِ / پِ رِ] (اِ) درختکی کائوچوکی دشتی نام آن در بندرعباس پره است و بسواحل عمان تا 1300 گزی ارتفاع دیده شود و نام دیگر آن پرخ است. رجوع به پرخ شود. (گااوبا). (1) - مثنوی چ نیکلسن دفتر یک ص245.