«لغت نامه دهخدا»
[پُ تِ] (اِ) حریر بود که عطاران مشک در او بندند : از نقش و از نگار همه جوی و جویبار پستهء حریر دارد و وشی معمدا(1).معروفی. پسته ای. [پِ تَ / تِ] (ص نسبی) منسوب به پسته. از پسته. مثل پسته. فِستقی. || برنگ درون مغز پسته. سبزی روشن چنانکه سبزهء اول بهار. سبزی خوش. رنگی سبز که کمی بزردی زند. سبز پسته ای. || پسته فروش. || (اِ) دکان پسته فروش. (1) - در متن چ طهران مغمد آمده و آن خطاست. وشی مُعَمَّد نوعی است از نگار جامه. (منتهی الارب).