پکس

«لغت نامه دهخدا»

[پَ کَ] (اِ) استخوان انگور باشد که در میان غژم بود یعنی دانهء انگور :
آن خوشه بین چنانکه بکی خیک پرنبید
سربسته و نبرده بدو دست هیچکس
بر گونهء سیاهی چشم است غژب اوی
هم بر مثال مردمک چشم ازو پکس.
بهرامی (از صحاح الفرس).
دیدهء حاسد بتو چون غژب انگور است سرخ
در لگدکوب عنا بادش جدا آب از پکس.
سوزنی (از صحاح الفرس).
در لغت نامهء اسدی شعر بهرامی برای تکس (که آنرا تکژ و تکش نیز گویند) بشاهد آمده است و ظاهراً همین سه صورت اخیر صحیح است و پکس در اشعار مذکور محرف تکس است. صاحب صحاح الفرس نیز خود در مادهء تکش گوید: استخوان انگور بود چون تکژ. رجوع به تکش و تکژ و تکس شود.
پکسان.
[پِ] (اِخ)(1) هانری ژزف. سرتیپ فرانسوی، متولد در شهر متز. مخترع توپ های خمپاره اندازی بنام او. مولد وی بسال 1783 و وفات بسال 1854 م.
(1) - Paixhans . Henri-Joseph.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر