پیره مرد

«لغت نامه دهخدا»

[رَ / رِ مَ] (اِ مرکب) پیرمرد. مقابل پیره زن. مرد سالخورده. کهنسال. رجوع به پیرمرد شود :
گفت جوانمرد شو ای پیره مرد
کاینقدرت بود ببایست خورد.نظامی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر