«لغت نامه دهخدا»
[زُ] (اِ) پاپی روس(1). دُخ. دوخ. حلفاء. فیلکون. فافیر. بردی. بابورس. حفا. تک. لخ. اباء. برس. لوخ. نوعی جگن که در آب روید. کاغذ معروف به قرطاس مصری یا طومار مصری که یونانیان پاپورس می نامیدند از این گیاه کنند و پاپیروس بمعنی سیگارت (روسی) از این کلمه است. و از آن غلاف قرابه و جز آن کنند و آن غلاف را پیزری نامند. و پنبهء پیزر معروفست به لوئی که در صاروج کنند و عرب پنبه را بِرس و بُرس خواند. رستنی سست بی دوام که هر چیز سست بی دوام را به آن تشبیه میکنند و پر کردن پالان حیوانات را بکار است. رستنی بسیار باریک و ناتوان که بادزن از آن سازند : بادزن گاهی تواند دست او را بوسه داد کاش ما هم اعتبار پیزری میداشتیم. حمیدی طهرانی. || مطلق حشو از پیزر و غیر آن. - پیزر در جوال گذاشتن؛ در حقه بازی و فریب دادن مهارت و تردستی داشتن. (از فرهنگ نظام). - پیزر لای پالان یا در پالان کسی گذاشتن؛بدروغ و برای فریفتن او، او را ستودن. باد در آستین او کردن. هنداونه زیر بغل او نهادن. او را برای فریفتن تبجیل کردن و ستودن. بمزاح و تقریع، حرمت و بزرگ داشتن او. (1) - Papyrus.