«لغت نامه دهخدا»
[شِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب)پیش پا. اَمام. رجوع به پیش پا شود. || قدم: اجرذ؛ آنکه در رفتار پیش پایها نزدیک گذارد و پاشنه ها دور. قعثله؛ پیش پای نزدیک گذاشتن و پاشنه ها دور در رفتار. (منتهی الارب). -پیش پای خود نشاندن؛ بلافاصله فروتر از خود قرار دادن کسی را. از خود پائین تر جای دادن کسی را. - پیش پای خود نشستن؛ تجاوز نکردن. - پیش پای کسی برخاستن؛ بقصد تعظیم وی بر پا ایستادن: سپیده دم مه من چون ز خواب برخیزد به پیش پای رخش آفتاب برخیزد. تأثیر (از آنندراج). - پیش پای کسی گذاشتن راهی را؛ هدایت کردن وی را بدان طریق. بدان طریق وی را رهنمائی کردن. متوجه ساختن وی را. || (اِخ) نام ستاره ای که بر پای مقدم دوپیکر است.