پی فراخی

«لغت نامه دهخدا»

[پَ / پِ فَ] (حامص مرکب)حالت یا عمل پی فراخ :
بود با راهواریش همه لنگ
با چنین پی فراخیش همه تنگ.نظامی.
که ما را سر پردهء تنگ نیست
بجز پی فراخی در آهنگ نیست.نظامی.
ملک ازو گرچه سبز شاخی داشت
او چو خورشید پی فراخی داشت.نظامی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر