تاریک جان

«لغت نامه دهخدا»

(ص مرکب) تیره جان. (آنندراج). تباه. خراب. تیره ضمیر. سیه دل. (ناظم الاطباء). اندوهگین. جان تاریک(1). گمراه. عاری از صفا و خرد :
به آن روشنی خیزد از وی صدا
که تاریک جانان شوندش فدا.
امیرخسرو (در تعریف فانوس از آنندراج).
(1) - تاریک جان؛ صفت مرکب بقلب موصوف و صفت (جان تاریک) که بیشتر معنی غمگین و افسرده دهد:
گر آرام گیری سخن تنگ نیست
ترا پوزش اندر پدر ننگ نیست
نوا گر فرستی بنزدیک اوی
بخندد دل و جان تاریک اوی.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج3 ص584).
بدان کار خشنود شد پور زال
بزرگان که بودند با او همال
فرستادن نامه نزدیک اوی
برافروختن جان تاریک اوی.
فردوسی (شاهنامه ایضاً ج2 ص357).
یکی دی نیامد بنزدیک من
که خرم شد این جان تاریک من.
فردوسی (شاهنامه ایضاً ج6 ص1462).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر