«لغت نامه دهخدا»
[تَ جُ تَ] (مص مرکب)فساد جستن. افساد. تباهکاری : مر او را گفت دیدی این چنین کار نگه کن تا پسندد هیچ هشیار که رامین با زنم جوید تباهی کند بد نام من در پادشاهی.(ویس و رامین).