«لغت نامه دهخدا»
[تَ بَتْ تُ] (ع مص) بریده گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مطلق بریدن. (فرهنگ نظام). ||انقطاع و انفصال از دنیا. (از قطر المحیط). انقطاع از دنیا. (از اقرب الموارد). گرویدن بخدا و ببریدن از ماسوای او. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ||با خدا گرویدن و دل از دنیا بریدن. (غیاث اللغات). بریدن از ماسوای و پیوستن بخدا. (فرهنگ نظام). ||کار خالص کردن خدای را. (ترجمان علامهء جرجانی). کار ویژه کردن خداوند را عز و جل. (زوزنی): از مقامات تبتل تا فنا پایه پایه تا ملاقات خدا.مولوی. ||ببریدن از زنان و بی مهر گشتن از آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و منه الحدیث: لارهبانیه و لاتبتل فی الاسلام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن نکردن. (دهار). ||تبتل فسیله؛ جدا و مستغنی گردیدن نهال از درخت اصل. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).