«لغت نامه دهخدا»
[تَ بَ گَ / گِ] (اِ) طبله ای که نان در آن گذارند. (برهان). تبنگو (طبق). (آنندراج) (انجمن آرا). طبل نان باشد. (فرهنگ اوبهی). تبنگ بمعنی اول (طبق پهن که بیشتر حلوائیان و نانوایان دارند). (فرهنگ نظام). طبلهء نان. (فرهنگ رشیدی) : منت از خلق بهر نان چه برم که جهان چو تبنگهء نان است. سوزنی (از انجمن آرا). || تنور نان پزی را هم گفته اند. (برهان). سروری معنی لفظ مذکور را تنور نوشته و همین شعر را(1) سند آورده است. (فرهنگ نظام). رجوع به فرهنگ رشیدی شود. || ظرفی را نیز گویند که غله در آن کنند. (برهان). (1) - مراد بیتی از سوزنی است که شاهد معنی اول آمده است و شاهد بیت دوم هم میتواند باشد.!