«لغت نامه دهخدا»
[تَ پَ] (ص)(1) احمق و ابله و گول. (ناظم الاطباء). احمق و بی خرد و نادان. (آنندراج) : تپنکوزی بود زال زمانه که دایم میکند ناز خرانه. ملا فوقی یزدی (از آنندراج). رجوع به تپنگوز شود. || در بیت ذیل ظاهراً قوی هیکل. بزرگ جثه : به پیش جثهء من مو بود تپنکوزی ز بس که گشته تن زارم از ضعیفی قاق. ملا فوقی (ایضاً). || بی حس. (ناظم الاطباء). (1) - داعی الاسلام این کلمه را تپنگوز ضبط کرده رجوع به تپنگوز شود.