تتار

«لغت نامه دهخدا»

[تَ] (اِخ) تاتار است که آن ولایتی باشد از ترکستان که مشک خوب از آنجا آورند. (برهان). تتار و تتر همان تاتار و تتری منسوب بدان. (فرهنگ رشیدی). مخفف تاتار است. (فرهنگ نظام). تاتار. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) :
نوک سر کلک او قبلهء درّ عدن
خاک سم اسب او کعبهء مشک تتار.خاقانی.
آهو از سنبل تتار چرید
نه به مشک است زنده نام تتار.خاقانی.
تتار را موضع اقامت... واد غیرذی زرع است با طول و عرض. دور آن زیادت از هفت هشت ماهه راه است. طرف شرقی با ولایت خطای دارد و طرف غربی با ولایت ایغور و شمال با قرقیز و سلنکای و جنوب با جانب تنکت و تبت. (جهانگشای جوینی).
هیچ شک می نکنم کاهوی مشکین تتار
شرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن.
سعدی.
|| ترکان آنجا را (تاتار را) نیز تتار خواند. (از برهان). مردم تاتار. (ناظم الاطباء) :
تو گفتی که در خطهء زنگبار
ز یک گوشه ناگه درآمد تتار.(بوستان).
که در سینه پیکان تیر تتار
بسی بهتر از قوت ناسازگار.(بوستان).
همین دیدم از پاسبان تتار
دل مرده و چشم شب زنده دار.(بوستان).
بهمهء معانی رجوع به تاتار و تتر شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر