احتفاء

«لغت نامه دهخدا»

[اِ تِ] (ع مص) برهنه پا رفتن. (منتهی الارب). پابرهنگی. || از بیخ برکندن. (منتهی الارب). برکندن. (زوزنی) (تاج المصادر): احتفی البقل؛ از بیخ برکند تره را. (منتهی الارب). || نوازش فراوان کردن. || فرحت و سرور نمودن. || بسیار پرسیدن از حال کسی. (منتهی الارب). پژوهش کردن از حال کسی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر