احتماء

«لغت نامه دهخدا»

[اِ تِ] (ع مص) پرهیز کردن. خود را از چیز نگه داشتن. خویشتن از چیزی نگاه داشتن. (تاج المصادر) (زوزنی). از چیز زیان دار پرهیز کردن. خویشتن داری. پرهیز. || پرهیز بیمار از مضرات. رژیم :
کسی را که شفا از احتما باید طلبید، او از تناول طلبد، از مردمان نباشد. (کشف المحجوب).
تا شد شفای آز عطاهای او، نیاز
بیماروار کرد ز نان خوردن احتما.
مسعودسعد.
ترک بدی مقدّمهء فعل نیکی است
کاوّل علاج واجب بیمار احتماست.
کمال اسماعیل.
احتما کن احتما ز اندیشه ها
زانکه شیرانند در این بیشه ها.مولوی.
چون کس را زهره و یارا نبودی که گفتی احتما یا معالجت می باید کرد. (جهانگشای جوینی).
قلعه را در مساز بی بارو
احتما باید آنگهی دارو.اوحدی.
|| بازماندن. || احتماء حرّ؛ اِحتدام. افروختن آتش.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر