«لغت نامه دهخدا»
[اَرْیْ] (ع اِ) طعامی که در بن دیگ چسبد از سوختگی. ته گرفتگی. ته دیگ. || شهد. (غیاث اللغات). شهدی که جمع کند آن را زنبور در شکم خود و بیرون آورد، یا شهدی که در اطراف خانهء زنبور چسبیده بود. انگبین. (مهذب الاسماء). عسل. || نمی که بر درخت افتد. (منتهی الارب). || آنچه از مأکول که از دست یا دهان افتد گاه خوردن و آنرا لطاخه نیز گویند.