ازش

«لغت نامه دهخدا»

[اَ زِ] (حرف اضافه + ضمیر) (از: از + ش، ضمیر مفرد مغایب) از او. منه :
آنکه او این سخن شنید ازش
باز پیش آر تا کند پژهش.
رودکی (از حاشیهء لغت نامهء اسدی نخجوانی).
از کلنجری(1) خوشه پنج من و هردانه ای پنج درمسنگ بیاید، سیاه چون قیر و شیرین چون شکر و ازش بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که در اوست. (چهارمقالهء عروضی ص 32).
(1) - نوعی از انگور.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر