اسباع

«لغت نامه دهخدا»

[اِ] (ع مص) هفت عدد شدن قوم. هفت شدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). || هفتم به آب آمدن اشتر. || هفت ماهه زادن. (تاج المصادر بیهقی). || صاحب رمهء گرگ درآمده شدن. || به دایه دادن بچه را. (منتهی الارب). فرزند فرا دایه دادن. (تاج المصادر بیهقی). || به گرگ دادن گوسفند را. (منتهی الارب). || فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). بیکار گذاشتن بنده را. (منتهی الارب). || گوشت دده خورانیدن. گوشت سبع بخورد کسی دادن.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر