استادگی

«لغت نامه دهخدا»

[اِ دَ / دِ] (حامص) ایستادگی. ثبات قدم. پایداری. مقاومت. بجد گرفتن کاری را. مواظبت کردن :
خوش بجد استادگی در منع جانان میکند
پاسبان سخت جان، تأثیر میخ پرده است.
تأثیر.
لطف کن تا بنده در خدمت کند استادگی
دست چربی میکند ثابت قدم، تصویر را.اثر.
|| توقف و اهمال :
می تواند کشت ما را قطره ای سیراب کرد
این قدر استادگی ای ابر دریادل چرا.
صائب.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر