ابن رشد

«لغت نامه دهخدا»

[اِ نُ رُ] (اِخ)(1) ابوالولید محمد بن احمدبن رشد، معروف بحفید. یکی از حکمای مشهور اسلام. مولد او قرطبه. از دیرباز اجداد او در این شهر از قضات عالیرتبه بوده اند. جد او محمد نیز کنیت ابوالولید داشته است و در دورهء مرابطین مشهورترین قاضی عصر خویش و قاضی القضات تمام ناحیت اندلس بوده است و در کتابخانهء سلطنتی پاریس مجلدی ستبر جامع فتاوی او موجود است. مولد محمد در 450 ه .ق . و وفاتش به سال 520. احمد پسر محمد و پدر صاحب ترجمه نیز همان مقام داشته است. ابن رشد به سال 520 در قرطبه بزاد و در جوانی علم خلاف و فقه بیاموخت و در هر دو دانش براعت یافت و برخلاف دیگر فقها که عادتاً خروج از فن خویش روا نمی دارند فقه و خلاف او را اقناع نکرد و با ولعی تمام نزد ابوجعفر هارون ترجیلی(2) بتحصیل طب و ریاضی و علوم فلسفی پرداخت. در این وقت در مغرب انقلابی خطیر پیش آمد و آن عبارت از برافتادن خاندان مرابطین به دست موحدین بود و ظاهراً ابن رشد و دوستان او مانند ابومروان بن زهر طبیب و ابوبکربن طفیل منظور نظر سلسلهء جدید گردیدند. ابن رشد در 548 بمراکش میزیسته و شاید بسفارت یا مأموریتی بدانجا رفته است و در 565 بی شبهه در اشبیلیه منصب قضا داشته چه خود او در آخر شرح کتاب الحیوان ارسطو گوید این کتاب را به 565 در اشبیلیه بپایان رسانیدم و در فصل چهاردهم همین کتاب چون اعتذاری، می آورد که اگر خلط و لبسی در این شرح روی داده باشد سبب کثرت مشغله و دوری از وطن و نبودن نسخ متعدده برای تصحیح متن است، و در آخر کتاب طبیعیات که هم به اشبیلیه در رجب سال مزبور بانجام رسانیده همین معنی را تکرار کرده است و از عبارات فوق پیداست که اقامت او در اشبیلیه اق دو سال کشیده است. در شرح کائنات الجو از زلزلهء 566 قرطبه خبر میدهد و میگوید من در این وقت به اشبیلیه بودم و کمی بعد از آن بقرطبه بازگشتم و معلوم است که بیشتر کتب مشهور خویش را در همین مدت تألیف کرده است. در آخر مقالهء اول مختصر المجسطی گوید از قناعت به نقل اشکال عمده و لابدمنه ناگزیرم چه در این وقت مردی را مانم که آتشی به خانهء او درافتاده، او همانقدر زمان دارد که چیزهای گرانبها و ضروری حیات خویش را بیرون برد. در خاتمهء شرح اوسط کتاب خطابه و مابعدالطبیعه می آورد که آنرا در 570 بانجام رسانیدم در نهایت ماندگی و ابتلای به بیماری خطیر و تعجیل کردم تا ناتمام نماند و وعده میدهد که اگر خدای تعالی توفیق داد شرحی مفصلتر بر کتابهای ارسطو بنویسد، و خداوند این توفیق را چنانکه میدانیم بدو ارزانی فرمود. و چنین مینماید که در ضمن مشاغل گاهی بسفرهای عدیده نیز مجبور شده است چنانکه در کتاب مقاله فی الجرم السماوی(3) گوید آنرا به 574 در مراکش بپایان رسانیدم و در کتاب الهیات مینویسد در 575 به اشبیلیه آنر�� ختم کردم. در 578 یوسف بن عبدالمؤمن موحدی او را به مراکش خواند و بجای ابن طفیل که پیر و ناتوان شده بود طبیب خاص خویش کرد و چندی بعد قضای شهر قرطبه داد. ابن رشد نزد یعقوب بن یوسف ملقب به المنصور که در 580 جانشین پدر شد نیز وجاهت تام داشت لکن در این وقت بسن کهولت رسیده و انزوا گزیده و اوقات خویش بتألیف کتب بزرگ و مبسوط خود حصر کرد. آنگاه که منصور برای تحشید جیش و جنگ با ادفونش ملک قشتاله و لیون به قرطبه آمد چیزی از احترام و اعزاز ابن رشد فرونگذاشت. معهذا صفای سالهای آخر این مرد بزرگ بمعادات و بدخواهی حُسّاد مکدر گشت. در این وقت ابن رشد و سایر حکمای وقت بمخالفت اسلام متهم گشتند و از اینرو اعتبارات و حیثیات او از میان بشد و منصور او را به الاشانه نزدیک قرطبه نفی و بدانجا شهربند کرد و در این وقت سن او از هفتاد می گذشت، این شهر در دورهء مرابطین مسکن یهود بود و افسانهء بی اساس پناهنده شدن ابن رشد به یهود و اقامت در خانهء شاگرد خویش موسی بن میمون یهودی از اینجا نشأت کرده است لکن باید دانست که نیم قرن پیش از زمان نکبت ابن رشد، یهودیان از مغرب نفی و طرد شده بودند و به عصر موحدین در تمام قلمرو مسلمین اسپانیا تظاهر بمذهب یهود میسر نبود و از طرف دیگر موسی بن میمون سی سال پیش از این تاریخ به مصر مهاجرت کرده بود و به اقرب احتمالات تلمذ موسی بن میمون نیز نزد ابن رشد صحیح نمی نماید. ابن ابی اصیبعه برای خشم منصور نسبت به او دو علت خاص نقل میکند و میگوید این دو امر را ابومروان باجی دستاویز و بهانهء اِعمال نیات سوء خویش نسبت به او کرد، یکی اینکه ابن رشد در مخاطبات خویش بمنصور «اسمع یا اخی» میگفت و دوم اینکه در شرح کتاب الحیوان آنجا که از زرافه بحث میکند آورده بود که من این حیوان را نزد پادشاه بربر دیدم و مراد او سلطان مراکش بود. و این دو بر طبع پادشاه گران آمد معذلک باید گفت تعصب خشک و حمیّت جاهلیت موحدین محتاج این بهانه ها نبود چنانکه بگفتهء ابن ابی اصیبعه (در ترجمهء ابوبکربن زهر) آنگاه که منصور تدریس فلسفهء یونان را منع کرد جمله کتب منطقی و فلسفی که در کتابفروشیها و خانه های شخصی بود بغصب بگرفتند و بسوختند. عاقبت ابن رشد بمیانجی گری چند تن از بزرگان اشبیلیه مورد عفو و عطوفت سلطان گردید و بار دیگر بدربار مراکش راه یافت و در 9 صفر 595 ه .ق . بسن هفتادوپنج سالگی بدان شهر درگذشت. ابن رشد باتفاق، یکی از بزرگترین علمای عالم اسلام و ادقّ شُرّاح کتب ارسطو و جامع همهء علوم وقت خویش و یکی از دانشمندان کثیرالتصنیف اسلامی است. شهرت او در طب گذشته از دیگر تصنیفات او در این فن، ناشی از کتاب معروف او موسوم به کلیات(4)است. این کتاب به لاتینیه نقل و چندین مائه در مغرب مورد استفادهء اطبا بوده است. از کتاب مختصر المجسطی او بخط عبری نسخ کثیره در کتابخانه های اروپا موجود است. در این کتاب همه جا ابن رشد پیرو نظام بطلمیوس مینماید لکن در شرح مابعدالطبیعه مانند صاحب خویش ابن طفیل بر اصل فلک خارج مرکز و تدویر معترض است و با اینکه اصلی دیگر بجای آن نیاورده گوید این دو فرض دور از حقیقت و غیرطبیعی است. دیگر از علل شهرت ابن رشد شروح و تحقیقاتی است که راجع بکتب و مطالب ارسطو کرده است. ابن رشد به زبان یونانی و سریانی آشنا نبوده و نقل و اصلاح جدیدی نیز برای او بعمل نیامده است چنانکه در مطاوی شروح خویش غالباً از اغلاق و ابهام ترجمه ها شکایت میکند. غالب کتب ارسطو را ابن رشد شرح کرده و برای پاره ای از آن کتب دو یا سه شرح دارد که بعضی را شرح وجیز و بعضی را متوسط و بعضی را شرح کبیر نامند. شروح متوسط زماناً مقدم بر شروح کبیره است چه در متوسطات گاهی توضیح مسئله را بشرح کبیری که در نظر دارد وعده میدهد و در پاره ای مواضع متن ارسطو را با کلمهء «قال» شروع میکند لکن شرح و متن با یکدیگر مخلوط میشود چنانکه اگر کسی متن را جداگانه در پیش چشم نداشته باشد تمیز کلمات ارسطو را از شارح نمیتواند کرد. در شروح کبیره، به آغاز عین متن را آورده پس از آن بشرح پرداخته است. و در شروح مختصره خلاصه ای از مباحث مختلفهء ارسطو را مجرد از عقاید قدما که در متن هست می آورد و بجای آن، عقاید مخصوص خویش و فلاسفهء عرب را اضافه میکند و مثل این است که میخواهد در این نوع از شرح طریقهء مشائیه را بکسانی که تعمق و تحقیق آنرا نمیخواهند، تا آنجا که میسر است بطور اختصار تفهیم کند. در رساله هائی که خود ابن رشد ماتن است و از شروح ارسطو نیست مباحث مختلفهء متون ارسطو را در نظر گرفته و از آن اقتباس میکند و گاهی از سوق و ترتیب کلام ارسطو خارج شده و روشی استوارتر اتخاذ میکند ازجمله در رسالهء مابعدالطبیعه پس از تشریح موضوع این علم از مقالات مختلفهء ارسطو راجع بمابعدالطبیعه و مقالات دیگر او که بدین مباحث مربوط تواند شد بیان میکند و قبلاً مصطلحات آن علم را تعریف و سپس بترتیب، از وجود عام و مقولات و تقابل واحد و کثیر و مبادی و رابطهء موجودات یا مبدء اول یا وجود مطلق و صفات آن و عقول فلکی و غیره بحث میکند. از انالوطیقای ثانی، طبیعیات، کتاب السماء و کتاب مابعدالطبیعهء ارسطو هر سه شرح مختصر و متوسط و کبیر موجود است. و از منطق به استثنای آنالوطیقای ثانی (که سه شرح دارد) باضافهء خطابه و شعر مُصدَّر بایساغوجی فرفوریس و نیز کتاب کون و فساد و کتاب آثار علویه دو شرح اوسط و مختصر در دست است لکن از خُلقیات نیقوماخس جز شرح متوسط آن یافت نشده است و یوسف بن شمتُب که در 859 ه .ق . شرحی بر خلقیات ارسطو کرده است در دیباچهء آن گوید ابن رشد را بر این کتاب شرح کبیر نیست. و از کتاب الحس والمحسوس و از مبحث حیوان کتابهای یازدهم و نوزدهم یعنی چهار مقالهء اعضای حیوان و پنج مقالهء تولد و توالد حیوان فقط شرح مختصر هست لکن از ده مقالهء راجع باحوال حیوانات و همچنین از شرح سیاست مدن او نسخه ای نمانده است و خود ابن رشد در آخر کتاب خلقیات که در 572 بانجام رسانده گوید ترجمهء عربی سیاست مدن در مشرق هست لکن به اسپانیا نیامده است. علاوه بر شروح مذکوره ابن رشد شرحی بر مدینهء افلاطون داشته لکن نسخهء آن به دست نیست. و نیز عدهء کثیری تآلیف فلسفی دارد که ابن ابی اصیبعه نام آن برده و هم امروز موجود و بعض از آنها بلاتینیه ترجمه و طبع شده است که از جمله تهافت التهافت رد بر تهافت غزالی است و نسخ متعدد از ترجمهء عبرانی این کتاب در اغلب کتابخانه ها وجود دارد و نیز تحقیقاتی راجع بکتاب المیزان ارسطو و تحقیقاتی راجع به مسائل طبیعی مشتمل بر تعریف هیولای اولی و حرکت و زمان و طبیعت خامسه و غیر آن که به زبان عبری با شرح موسی نربونی باقی است، و دو تحقیق راجع به عقل فعال و عقل منفعل و اتحاد عقل کلی با عقول جزئیه و تحقیق راجع به امکان یا امتناع ادراک عقول بشری صور مجرده را، و این مسئله ای است که ارسطو بحث در آن را وعده کرده لکن در هیچیک از کتب او وفای بدان دیده نشده است. و نیز مقاله فی الرد علی ابن سینا فی تقسیمه الموجودات. و فصل المقال فیمابین الحکمه و الشریعه من الاتصال و مناهج الادله. ابن ابی اصیبعه کتابهای دیگری از ابن رشد نام برده که ظاهراً از میان رفته است از قبیل تلخیص الالهیات لنیقولاوس. بدایه المجتهد و نهایه المقتصد. علت از بین رفتن متون ابن رشد خشکی و تعصب موحدین بود و بیشتر آنچه بر جای مانده آنهاست که بخط عبری نوشته شده یا به زبان عبری ترجمه شده و بدین چاره از دستبرد موحّدین مصون مانده است. ابن رشد را علاوه بر کتب فلسفی تألیفات دیگری بوده است از قبیل حواشی و نظریاتی بر عقیدهء ابن تومرت مؤسس سلسلهء موحدین. از ابن رشد کتب ذیل بخط و زبان عربی موجود است: تهافت التهافت. فصل المقال فیمابین الحکمه و الشریعه من الاتصال و الکشف عن مناهج الادله، این دو کتاب اخیر به آلمانی ترجمه شده است. حواشی بر شرح اسکندر افرودیسی بر مابعدالطبیعهء ارسطو. شرح متوسط بر شعر و خطابهء ارسطو. شرح کبیر مابعدالطبیعه(5). جوامع کتب ارسطو(6) مشتمل بر: طبیعیات، سماء والعالم، کون و فساد، آثار علویه، نفس. مابعدالطبیعه. و کتب ذیل به زبان عربی ولی بخط عبری موجود است: مختصرالمنطق. شرح اوسط بر کون و فساد. آثار علویه. نفس. شرح بر طبیعیات صغری(7). شرح سماء والعالم. شرح کون و فساد. شرح آثار علویه(8). بعض کتب دیگر او به زبان عبری و لاتینی ترجمه شده و ترجمه ها موجود اما اصل عربی آن از میان رفته است، و از بعض کتب دیگر او نه اصل باقی مانده است و نه ترجمه. ابن جبیر رحالهء مشهور اندلسی را در قَدْح ابن رشد، و جمله حکمای معاصر خویش باندلس و اظهار مسرت از نکبت آنان اشعاری است، از آنجمله:
بلغت امیرالمؤمنین مدی المنی
لانک قد بلّغتنا ما نؤمّلُ
قَصدت الی الاسلام تعلی مناره
و مقصدک الاسنی لدی الله یقبلُ
تدارکت دین الله فی اخذ فرقه
بمنطقهم کان البلاء الموکلُ
اقمتهمُ للناس یُبرَأ منهم
و وجه الهدی من خزیهم یتهللُ
وقد کان للسیف اشتیاق اِلیهم
ولکن مقام الخزی للنفس اقتلُ
و آثَرت درء الحد عنهم بشبهه
لظاهر اسلام و حکمک اعدلُ.
و نیز او راست:
الاَن قد ایقین ابن رشد
انّ توالیفه توالف
یا ظالماً نفسه تأمّل
هل تجد الاَن من توالف.
(1) - Averrhoes.
(2) - Trujillo. Truxillo.
(3) - Substantia orbis.
(4) - Colliget. (5) - لیدن.
(6) - مجریط (مادرید).
(7) - پاریس، کتابخانهء ملی.
(8) - بودلئین.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر