«لغت نامه دهخدا»
[اِ نُ سَ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) راه گذری. (مهذب الاسماء) (دهار). رهگذری. (خلاص نطنزی). ابن السبیل. راهگذار. رهگذر. راه رو. مسافر : شنیدم که یک هفته ابن السبیل نیامد بمهمانسرای خلیل.سعدی. || در اصطلاح فقهاء مسافری از وطنْ دور که در جای باش خویش توانگر است و اینجا بی زاد و راحله و درویش مانده و سامان بازگشت حتی بطریق فروش و قرض ندارد. و چنین کس از مستحقین زکوه بود. ابن السبیل. ج، ابناء سبیل.